یکی از مباحث اصلی و مطرح بخشهای اداری ـ حسابداری و مالی و خدماتی اکثر موسسات ، سازمانها و شرکتها در روزهای پایان سال شلوغی و جنب و جوش است که برای انجام کارهای باقیمانده و ناتمام صورت می گیرد
.
انگار که مسابقه ای در پیش است از کارکرد کارمند ساده گرفته تا مدیران و سرپرستان رده بالای در سازمان جهت رسیدن به نقطه پایان در تلاش هستند .
به راستی چرا اینگونه است ؟ و چه عواملی سبب این می شود که نتوانیم کارهایمان را در طی سال انجام دهیم ؟ عوامل فرهنگی موثرند یا عوامل اقتصادی ؟
آیا قوانین موجود کشور دارای اشکال و نقص هستند و یا عوامل محیطی و اجتماعی درون سازمانها؟
آیا از فن آوری سیستمهای اطلاعات مدیریت ( ) نتوانسته ایم بدرستی بهرهای ببریم ؟
آیا کارکنان سازمانها به موقع وظایف محوله را انجام نمی دهند ؟
و آیا مدیران از ابزارهای کنترلی مدیریتی خود به نحو مطلوب استفاده نمی کنند ؟
اینها سئوالات مطرحی هستند که می توان با حل آنها گره بسیاری از مشکلات موجود سازمانها و شرکتها باز شده و بدرستی از زمان بعنوان یک منبع محدود استفاده نمود .
بحثها و نظرات مختلفی در خصوص روزهای پایان سال با انبوه زیاد کارهای ناتمام مطرح است . عدهای از صاحبنظران بر این باورند که مدیران ما با توجه به عوامل فرهنگی و محیطی دارای ساختار مناسبی از لحاظ ترکیب زمان و شرایط آن و استفاده بهینه از وقت نمی باشند .
در این گزارش یه مسایلی در خصوص ریشه های بنیادی این مساله می پردازم و امیدوارم که بتوانم نگاه تازه ای در رفتار و کردار اجتماعی در مورد استفاده صحیح از وقت داشته باشم .
در این گزارش به عواملی از قبیل :
مهارتهای فردی و سازمانی
نقش عوامل فرهنگی و اقتصادی
عوامل درون سازمانها و برون سازمانی ،
وظایف کارکنان و نقص سیستمهای اطلاعاتی
وظایف مدیران و استفاده از ابزارهای مدیریتی
می پردازیم .
امروزه متخصصان و دست اندر کاران بحث جدیدی را تحت عنوان مدیریت اثر بخش مورد ارزیابی و تجزیه و تحلیل قرار می دهند و بطوریکه در عصر حاضر کارایی و بهرهوری والاترین هدف و ارزشمندترین مقصد کلیه مدیران است . مهارت اعمال مدیریت زمان به دو مقوله کلی مهارت فردی و مهارت سازمانی قابل طرح و تقسیم بندی است از بعد مهارت سازمانی که به شش قسمت تقسیم میشود مدیریت ارتباطات ـ مدیریت جلسات )– برنامه ریزی عملیاتی – تفویض اختیار –هدف گزاری ـ اولویت بندی اهداف و برنامه ها و فعالیتها ـ)و رابطه آن با مهارت فردی که آن هم با نقش وبژگیهای فرذی در موفقیت سازمانی در ارتباط است مورد بحث قرار می گیرد .
۱ ـ مهارتهای سازمانی فردی
الف – مهارت سازمانی :
بحـث مهارتهای سازمانی مدیریت و سرپرستان از نقطه نظر اهداف تقریباً یکی است . شناسایی و تعیین اهداف از مباحث بسیار کلیدی می باشد . اولویت بندی این اهداف به شما کمک می کند که مطوئن تر به آنها برسید .
وقتی شما این برنامه و فعالیتها را برنامه ریزی می کنید در واقع از ابزارهای مدیریتی استفاده می کنید و چنانچه این مدیریت برنامه ریزی بصورت عملیاتی باشد شما یک مدیر عملیاتی به حساب می آیید و برای اینکه بتوانید برنامه های خود را اجرا کنید باید از مسئولیتهای اجرایی خود کم کرده و فقط نظارت و رهبری نمایند و قدرت دادن تفویض اختیار به دیگر کارکنان به شما کمک بسیاری خواهد کرد با این بینش شما دارای ارتباطات موثری با دیگر افراد خواهید بود و اینکه بتوانید از مقوله زمان هم حداکثر بهرهبرداری را بنمائید . پیتر دراکر پدر علم نوین معتقد است هرکس نتواند زمان خود را مدیریت نماید هیچ چیز دیگر را هم نمی تواند مدیریت کند .
fulltext_1554737625_24626_1383_1439.zip0.15 MB |